مصمم بودم رو تصمیمم تا اونجایی که مهدی به ستایش گفت خانوم نادری، برگردین من روبروتونم، اینور خیابون.
یهو تو ذهنم اون صحنه اومد که ریموت رو زدم و چرخیدم که برم خرید. گوشیم زنگ خورد. خط دومم که فقط یک نفر میتونست باشه. جواب دادم، گفت جونم خانوم، چه دست فرمونی داری شما، افتخار یه امضا به مارو میدی؟! وایسادم سر جام، ۳۶۰ درجه دور خودم چرخیدم گفتم کجایی؟! گفت منو نمیبینی ولی من میبینمت! دوستت دارم، فقط خواسنم اینو بگم! برو به کارت برس.
الان دیگه نمیتونم با قاطعیت بگم که بازم میخوام اون کارو بکنم یا نه .
فقط ,بگم ,اون ,چرخیدم ,رو ,منو ,گفتم کجایی؟ ,کجایی؟ گفت ,چرخیدم گفتم ,خودم چرخیدم ,دور خودم
درباره این سایت